پرش لینک ها

مرا در نقاشی هایم پیدا کن

این تابلو در نگاه نخست آمیزه‌ای از نقاشی و مجسمه‌گونگی است؛ صورت نیمه‌پنهانی که در میان لایه‌های پارچه‌ی دریده و دوخته‌شده ظاهر می‌شود. پارچه‌های زبر و ناصاف با دوخت‌های خشن و ناتمام، به‌سان دیوارها و سدهایی‌اند که چهره را محاصره کرده‌اند. اما همین چهره با ضربات ضخیم و پرانرژی رنگ، میان این حصارها رخ می‌نماید؛ گویی هنرمند می‌خواهد بگوید حتی اگر پوشانده شوم، باز ردّ من در اثر هنری‌ام پیدا خواهد شد. ترکیب بافت زبر پارچه و لطافت چهره، تضادی پرمعنا می‌سازد؛ تضاد میان محدودیت و میل به آشکارشدن، میان سرکوب و زایش هنری. اثر، در عین خاموشیِ بصری، فریادی درونی را بازتاب می‌دهد. نگاه روانکاوانه از منظر روانکاوی، این اثر را می‌توان تجسمی از «سوگ سرکوب‌شده» دانست. پارچه‌های پاره و دوخته‌شده نماد ذهنی‌اند که بارها زخمی و مرهم‌گذاری شده، اما هنوز آثار گسست و درد را در خود دارد. صورت نیمه‌نمایان، «خودِ پنهان» هنرمند است که از پس رنج و دلتنگی، به‌ویژه داغ پدر، سر برمی‌آورد. جمله‌ی «میخ‌ها و سیم‌هایت را در مغز و فکر من فرو نکن» بازتاب مقاومت ناخودآگاه در برابر فشارهای بیرونی است؛ فشارهایی که می‌خواهند ذهن و روان را تسخیر کنند. اما در عین حال، این اثر نشان می‌دهد که هنر می‌تواند سپری برای بروز سوگ و دلتنگی باشد؛ جایی که «خودِ زخمی» امکان سخن گفتن می‌یابد. نقاشی، در این معنا، همچون درمانگری عمل می‌کند که راهی به سوی آشکارشدن و آشتی با رنج می‌گشاید. چهره‌ای که از دل زخم‌ها برمی‌خیزد، هنوز زنده است؛ حتی اگر در حصار پارچه و دوخت‌ها محبوس بماند.