
خودم بودم از اول
- ایمران(Imran Mughal)
چهرهای سفید و درخشان در مرکز قاب قرار دارد، محاط در پسزمینهای سرخ که یادآور التهاب، شور و آتش درونی است. بالای سرش گربهای بالدار نشسته که حالتی اسطورهای دارد و همچون موجودی مرموز میان زمین و آسمان معلق است. پرده سبزرنگ بالای قاب حال و هوای صحنه نمایش را القا میکند و اثر را به تئاتری تصویری بدل میسازد. سرهای کوچک در ابرها، ارجاعی به نیاکان و گذشتگاناند که بیصدا نظارهگر این صحنهاند. ترکیب رنگها و نمادها، حسی میان خیال و واقعیت میآفریند و مخاطب را به درون جهان روانی هنرمند دعوت میکند. بخش روانکاوانه: این اثر صحنهای از کشمکش خیر و شر درونی است. گربه پرنده بهمثابه نماد «نفس» یا بخش تاریک وجود، نشان میدهد که سایه همواره بر آگاهی سایه میاندازد. چهره مرکزی با نگاه مستقیم و بیپردهاش در موقعیت افشای حقیقت «خود» ایستاده است؛ خودی که نه دیگر نقاب دارد و نه میخواهد انکار کند. سرهای نیاکان در ابرها میتوانند نمایانگر وجدان جمعی و بار تاریخی باشند که فرد بر دوش میکشد. پرده نمایش، استعارهای از زندگی روزمره و صحنهای است که در آن این نبرد روانی بازآفرینی میشود. در نهایت، اثردعوتی است به تماشاگر برای دیدن این کشمکش درون خویش و پذیرش اینکه هویت واقعی، از آغاز همان بوده است که اکنون بینقاب آشکار شده است.