
این بخشی از من است
- زهرا صفی آبادی
این اثر کلاژی است که با ترکیب تصویرسازی دستی، چهرههای بریدهشده و عناصر طبیعی، پرترهای پیچیده و چندلایه خلق کرده است. شخصیت مرکزی با قیچی در دست، حضوری قدرتمند دارد و لباس او با بافت توری و تیرهاش نشانی از زنانگی، رمزآلودگی و اسارت در الگوهای فرهنگی است. برگها و قطعات پارچهای که از سر او روییدهاند، استعارهای از ذهنی پُر از خاطرات، ایدهها و هویتهای چندگانهاند. شبکهای از خطوط و نقشههای جغرافیایی، جهانِ گستردهای را تداعی میکند که این زن در آن پراکنده است. چهرههای متعددی که در پیرامون و حتی در بدن او پدیدار شدهاند، نشانهای از روابط، خاطرات، فشارهای اجتماعی و ردپای دیگران در زندگی او هستند. قیچی بهمثابه ابزاری دوگانه، هم قدرت بریدن و رهایی دارد و هم خطر قطع پیوندهایی را که بخشی از وجود فرد شدهاند. نگاه روانکاوانه این تصویر بازتابی از روانی است که خود را متشکل از بخشهای پراکنده و درهمتنیده میبیند. زنِ نقاشی در موقعیتی است که باید تصمیم بگیرد کدام بخشها را حفظ کند و کدام را ببُرد؛ گویی فرآیند بازتعریف هویت خویش را آغاز کرده است. برگها نماد رشد، زایش و امیدند، درحالیکه چهرههای اطراف میتوانند سایههای فرویدی یا بازتاب روابط تثبیتشدهی گذشته باشند که همچنان حضور خود را تحمیل میکنند. قیچی در دست او ابزاری نمادین برای جدایی از وابستگیهای روانی، روابط سمی یا ساختارهای اجباری است. این اثر از منظر یونگی نیز واجد اهمیت است: زن در تلاش است تا از طریق مواجهه با "پرسونا" و "سایه" خویش، راهی برای فردیتیابی پیدا کند. جهان شلوغ پیرامون او نمایانگر ناخودآگاهی جمعی است که مرزهای فردیت را تهدید میکند. اما همین عملِ بریدن میتواند گامی در جهت بازیابی کنترل، بازسازی خویشتن و بازتعریف نسبت با دیگران باشد.