
اثری از مجموعه (انقیاد)
- فرخ لقا حیدر
این مجسمه ترکیبی است از زیبایی و خفقان؛ بدن زن در میان انبوهی از گلها مدفون شده است. گل، که در سنتهای هنری نماد لطافت، عشق و زندگی است، در اینجا به شکلی متناقض به ابزار اسارت بدل شده است. رنگهای آبی سرد و بنفش در کنار لکههای قرمز، تضادی میان آرامش و رنج ایجاد میکنند؛ گویی زیبایی بیش از حد، به مرز درد رسیده است. حضور دست و پای نیمهپیدا نشان میدهد که فرد هنوز در تلاش است تا خود را از این انبوه رهایی دهد، اما صورت آرام و خسته، به نوعی تسلیم و استیصال اشاره دارد. در نتیجه، این اثر بهصورت فرمی استعاری، تنش میان زیبایی، زنانگی، و محدودیتهای تحمیلی را به نمایش میگذارد.
تحلیل روانکاوانه
از منظر روانکاوی، این اثر بازتابی از تجربه زیستهی زنان در جامعه است؛ جایی که نقشهای کلیشهای، همچون گل، با بار ارزشی مثبت اما محدودکننده، فردیت زن را به محاصره درمیآورد. هنرمند ناخودآگاه جمعی را به تصویر کشیده است؛ جایی که زن بهعنوان «شیء زیبا» مورد پرستش قرار میگیرد، اما در همین تعریف، آزادی و تنفس او محدود میشود. گلها در اینجا میتوانند نمادی از فشارهای فرهنگی و اجتماعی باشند که به ظاهر زیبا و مطلوباند، اما در لایههای زیرین، خفگی و اضطراب میآفرینند. صورت هنرمند در میان گلها، یادآور مقاومت درونی در برابر این انقیاد است؛ اما بدن پنهان و دستهای گمشده، بیانگر سرکوب و ناتوانی در ابراز کامل خویشتناند. این اثر، بهگونهای ناخودآگاه، میان دو قطب «میل به شکوفایی» و «ترس از نابودی» در نوسان است و به همین دلیل تجربهای دوگانه از زیبایی و رنج را به مخاطب منتقل میکند.