
در سرم جنگ های بسیاریست و تنها کشته اش منم
- افشین باقری
«در سرم جنگهای بسیاریست و تنها کشتهاش منم» تصویری سورئالیستی از نبرد درونی را بازنمایی میکند. چهرهی هنرمند با چشمان بسته از دل آب سر برآورده، در حالیکه بخشی از سرش گشوده شده و از آن، موجودی اهریمنی در حال نواختن بوق و برافروختن شعلهها بیرون میآید. بالای سر، کلاهخودی فلزی بهسان نماد جنگ و آمادهباش معلق است؛ نشانهای از مواجهه دائمی با درگیریهای ذهنی و اضطرابهای درونی. آب آرام و کوههای محاطکننده، تضادی آشکار با هیاهوی درون ایجاد میکنند؛ گویی سطح آرام زندگی، پوششی است برای جنگهایی که در عمق ذهن جریان دارند. این اثر با زبان استعاره، نبرد دائمی انسان با خود را تصویر کرده است. تحلیل روانکاوانه از منظر روانکاوی، اثر نشانگر کشمکش شدید میان «خود» و نیروهای ناخودآگاه است. اهریمن بیرونزده از سر، میتواند نماد نیروهای واپسزده، خشمها و سایههای یونگی باشد که در لحظههایی فرصت بروز مییابند. کلاهخود، بهعنوان نماد دفاع روانی، بیانگر مکانیزمهای مقابلهای است که فرد در برابر این نیروها به کار میگیرد. با این حال، جملهی هنرمند «تنها کشتهاش منم» حاکی از آن است که این جنگها در نهایت نیروی حیاتی خود او را تحلیل میبرند. آب، ناخودآگاه جمعی را تداعی میکند و سر معلق بر آن، نشانگر شناوری روان در مرز میان آگاهی و ناآگاهی است. این اثر نه فقط تجربهی شخصی، بلکه بیانگر سرنوشت جمعی انسان است که در نبرد دائمی میان تعقل و هیجان، میان نظم و هرجومرج، گرفتار میشود.