پرش لینک ها

میبینم، سکوت میکنم، آگاه ام، اما باشد

این نقاشی با زبانی ساده و خطوطی پرقدرت، تنشی عمیق میان دیدن و نادیده‌گرفتن را به نمایش می‌گذارد. صورت زن با خطی سیاه و ضخیم بر روی چشم‌ها محو شده است؛ گویی نگاه از میان برداشته شده یا عامدانه کور شده است. این خط سیاه همچون بریدگی بر تصویر، نمادی از سانسور و حذف است. رنگ‌های پس‌زمینه، ترکیبی از سبز زیتونی و سفید، فضایی متناقض می‌آفرینند: سبز به‌عنوان نشانه زندگی و امید، و سفید به‌عنوان بومِ خامِ خاموشی، اما بر آن زخمی سیاه کشیده شده است. ترکیب‌بندی ساده و تکرار ضربه‌های رنگی حس اعتراض خاموش را در خود دارد، اعتراضی که به جای فریاد، در خاموشی و حذف چشم‌ها خود را نشان می‌دهد. نگاه روانکاوانه از منظر روانکاوی، این اثر با پدیده «انکار» و «سرکوب» پیوند دارد. زنِ تصویر می‌بیند، آگاه است، اما انتخاب می‌کند که سکوت کند. خط سیاه بر چشم‌ها نماد «بستن چشم از حقیقت» است؛ مکانیسمی دفاعی که فرد را از مواجهه مستقیم با رنج یا تهدید اجتماعی حفظ می‌کند. سکوت، هم نشانه تسلیم است و هم شکلی از مقاومت پنهان: سوژه با نادیده‌گرفتن، امکان بقا را برای خود فراهم می‌کند. در سطحی عمیق‌تر، این تصویر یادآور مفهوم «مرگ نمادین» در روانکاوی لاکانی است؛ جایی که چشم‌ها، به‌عنوان جایگاه سوژه در نگاه دیگری، حذف می‌شوند و به خاموشی کشیده می‌شوند. اما همین حذف، خود نشانه‌ای از آگاهی است: «می‌دانم، اما باز هم می‌گذارم باشد.» اثر در واقع روایتی است از تنش میان آگاهی و ناتوانی در عمل، میان دیدن حقیقت و سکوتی که از ترس یا خستگی می‌آید.